در راستای عهدماسبق که منعقد گرید مر مرا و مر دوستان همرکاب مالوف حسب تکلم فی هذا الطریق فلذا به عرض ملوکانه و ساحت جنت مکانانه خلد آشیانانه روزگار قدار سیه دل قداره بند زورگو میرساند از اینکه مرا بالاجبار از کار قبلی خویش و موطن مالوف حسب امر یخرجونی فی الدیار هم یتضررون نمودی و در این وا نفسای چند صبوح دردی کشی عمر مرا به جای جدیدی حسب دست تقدیر و جان تعبیر و عمق تعبیر فرحناک و گلگون از لاله های زمخت انسانیت پوچ حقیر به نام اداره کشاندی تخمم نیست و تحمل میکنم بلکم به لطف ایزد آدم توپی بشوم وا... خیر المجانین فی الدنیا و فراری و ویلا فی الاخره که نصیب ما از دنیی دنی و عقبی کبری چیزی جز حسرت عظیم نیست و شیخ ما ارواح له الفدا جان بونجوی میفرماید:Its My Life
سلام بر تو که ید بیضایت منورمی کند مانی تو رم را ...
و اما بعد بدان و آگاه باش که هرگاه تقدیرت فک شدن از منزل خویش وفرود آمدن در خاکی دگر شد یقینا دست نامرئی روزگار باشد که با دلیلی که فرداها آشکار همی سازد چنین نموده است ...
فلذا به طرفه العینی مغلوب سرنوشت گیس بریده مشو که غافل می شوی از جنتی که خود به خود وعده داده ای ...
مصداق احوالاتت احوال ما نیز باشد که مدید مدتی است که اندر خم یک کوچه بنظاره بنشسته وبه عطار همی می اندیشم که چگونه توانست (سون سیتی لاو ) را بچرخد اما تو وچون منی مست نمایش گربه رقصانی آقا بالاسران خویشیم ...
لکن ما نیز در خواب خویش را پادشاه جهان دیده و خر کیف کاخ رویاهایمان می شویم ...
یادِ کتابایِ دورانِ دبیرستان؛ادبیات غلیظ و این حرفا افتادم.
غلیظ بودم
الان اینا وصف حال بود یا وصف ملال؟
کلی بود
سیفون را بکش رفیق فردا روز دیگری ست .
اهم
حالا الان اینجا اینقد صغرا کبرا بافتی ...مام اینقد به خودمون فشار اوردیم بفهمیم بلاخره کی کجا رو کی یا چی کشید اون سیفونو ... خب آخه این چه کاریه برادر من؟
لایفتون لانگ باد
:-)