موری مر گاو را گفت: آه ای پدر خر تر از من.کلیله و دمنه مر تو را نوشتند و تو سواد نداری که بخوانی و بی پروا در حال گام زدنی و چه برادران نازنینی از من که به دیار عدم کشاندی.آخر خدا را کتاب مر تو نوشته اند و بر تو باری از سواد نه! من که آگاهم کتاب مرا چه فایده؟!آه این پارادوکس چگونه در یابم؟!
احمق بالفطره؟!!!
اینکه همش فول در فول شد پارادوکسش کجاش بود:)))
که مپرس
پارادوکسی نداره عزیز دل برادر.
در هر صورت نیازی به خوندن کلیله و دمنه نیست. اگه مورچه هستیم که حواسمون باشه له نشیم بهتره تا اونو بخونیم. اگه دور از جون شما گاویم که تکلیفمون علی حده مشخصه.
اهم
سلام
خیلی جالب بود
اگه راجع بهش بیشتر فکر کنی سوژه ی خوبیه واسه یه داستان کوتاه طنز.
ادامه بده.
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت عجب که بوی گلی هست و عطر نسترنی
یاد فیلم فریاد مورچه ها افتادم
میگن فریادشون اونقدر بلنده که ما نمی شنویم
دیدم...بلند ترین فریاد روش کم میشه اگه کوش کر باشه
بازی بازی بازم بازی
میای بازی؟
بفینم؟!!
خب اعتراف میکنم سری در نیاوردم از این پست