پرشواز

هر آدمی یه کتابه

پرشواز

هر آدمی یه کتابه

landscape

خسته می شوم.نردبان را بر می دارم.از تن لهیده خانه بالا میروم.خانه ای که زیر آسمان زمان تاب آورده.تا آخرین پله.چیزی جز روزمررگی نمیبینم.هیولالهای وجود به ماهیت مورچه بدل می شوند.اما از نردبان دوباره پایین می آیم.خوشحالم که هنوز میتوانم سیگنالها پنج حس را درک کنم.خوشحالم که تا خاک مانده.که می داند.از من عکس بگیر.

نظرات 4 + ارسال نظر
paizeeboland دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:43 ب.ظ

doroooooooooooooodkhosh halam ke dobare azat mikhonam

ممنون

orkideh سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ق.ظ http://mahdie.blogsky.com

اول ممنون که به وبلاگمون سر زدید
بعد هم چقدر مطلب قشنگیه

مرسی

مریم چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:35 ق.ظ http://flaneur.blogfa.com

به به
آقا

خانواده محترم خوبن؟

------------------
خانه چرا تنش لهیدست؟

سلام خانوم! اهل و عیال چه طورن؟ تغییرات شعری مشاهذه می شود.جواب شوال شما مستتر است در سوال به ای نحو کان متصورا

شبنم سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ

ایرانی؟
از جسارتت خوشم میاد.

قربان شما-نخیر افغانیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد