پرشواز

هر آدمی یه کتابه

پرشواز

هر آدمی یه کتابه

بوزورگی

بزرگی را پرسیدم که چگونه است پشه ای نمرود بر زمین زند و عنکبوتی پیامبری پنهان کند و ما از پس خرج دو روزه خود بر نیاییم.بر من اعتراض کرد و گفت :تو نیز اگر شانس در کیسه داشتی و در هر کار رعایت بالانس داشتی اکنون کارخانه آدامس داشتی و این از بازی های روزگار است که از هزار تخم یکی گل کند. رفته بودم به کوچه دلبر تا شوم با نگاه او پرپر دلبرم دید بنده را ز قفا گفت گمشو کثافت عنتر

خود نمایی

این منم منم .مردی فرا تر از انسان.جستجو گر. در واقع یکی از فعالیت های غیر طبیعی این بود که  تصمیم گرفتم شب نامزدی دندونهای بنده همچون شیپور چی برق زند همی.دندانپزشکم.یارو نفسش بوی نفس تیرانوزوروس میده.جریانو براش میگم.برسو بر میداره.فکر نمی کردم درد داشته باشه.تموم میشه.میام تو ماشین.نفس در سینه حبس.خوشحال که میتوانم لبخندهای آلن دلونی بزنم.آینه!این منم.این سوراخای سیاه چیه رو دندونام.یا حضرت جرجیس.دکتر؟!! این چه وضعیه؟خدا جرت بده...بیا بشین.تقصیر من نیست!!!! دندونات جباب داشته .خب درسش کن.500 تومن.میدم.ای تف .

بالهای مگس

بی ارزش تربن چیز برای ما =باارزشترین برای دیگران..دنیا یک سیستم پر از اشکال بیش نیست و راز بقایش هم همین.