پرشواز

هر آدمی یه کتابه

پرشواز

هر آدمی یه کتابه

شعری که وزن ندارد و ....حجم ؟

پردازش مغز من دیگه پویا نیست     با شیطون شیرینی خوردن دیگه رویا نیست
توی خاطرات ذهن من واسه تو جا نیست    هر چی  که با منه تلخه خب ولی دریا نیست
تو اریاکم بده اینجا کیه رسوا نیست       میدونم اینو خدا دیگه با ما نیست
زیر ناخنای دست من چیه جز پوستم        منی که به یاد تو سوختم و این تنها نیست

تو با اون نگاه شومت منو عاشق کردی    تقصیر تو بود اینا گناه گرگ تنها نیست

ابله و رندان...

و بدان و آگاه باش ای فرزند ٬ هر گاه با ابلهی در مقام بحث قرار گرفتی ٬ رند باش و همی نگذار تا خروجی های تو بر اساس ورودی های او باشد.وا... اعلم بالصواب

قصه کودکانه

اسبی چموش روزی به ناگاه جهیدن گرفت و سم بر زمین دم در هوا خرامان خرامان در دشت میدوید و گاهی گازی هم به علف میزد و یه هه هه هه ...شیهه ای هم میکشید.به ناگاه در حالی که در غفلت فراوان مشغول خوردن نسیم بود یکهویی بسیم از پشت پرید رو کمرش و گردنشو محکم چسبید.اول فکر کرد چه موجود خوبی! منو بغل کرده.بعد چن دقه فهمید که نه ! انگار که....جست زد به بالا به پایین و نشد.بسیم محکم چسبیده بود بهش و خبری از نسیم هم نبود.بستنش به چرخ عصاری و هی چرخید .اینقدر که پاهای چپش از راستش یه کم کوتاه تر شده بود .تو فکر صحرا بود که تصمیم گرفت تند تر بچرخه و تند تر چرخید.چرخید .و اونقدر تند چرخید که چرخ عصاری داغ شد و دود کرد و بعد از چن دقیقه آتیش گرفت و سوخت.اسب آزاد شد ..بسیم فریاد میزد و گریه میکرد که آهای نرو.اسب آزاد شد اما تا ابد حلقه عصاری بسیم به گردنش موند.حتی وقتی توی دشت افتاد و نسیم اونو میخورد.

زندگی تخم مرغی و فلسفه تخم مرغ شانسی...

هفتصد ساله که من زیر خاک بغل کاظمم.من یه ذره ام .خیلی مثکه ذره ام.چون هفتصد ساله اینجام.البته الان دوروزه که احساس میکنم یه چیزی از بالای سرم داره میاد پایین چون خرت خرت صداشو میشنوم.کاظمم.

الان که اینا رو میگم تو لوله ریشه یه گندمم.کاظمم از ترس دستشو داده به من و ما بدون اراده داریم میریم بالا.گندم ما رو تو خوشه هاش قراره انبار کنه و مسئولین گندم منو میندازن تو خوشه ۴ دانه ۸ و کاظمو تو خوشه ۴ دانه ۹ .هر دو داد میزنیم و همو صدا میکنیم


خب .مدت طولانیه که اینجا تک و تنها نشستم.بعضی وقتا با کاظم یه چیزایی میگیم.قبلا اینجا سبز بود.حالا زرده!.الان که اینو میگم صدای شلپ شلوپ میاد.همه جا داره میلرزه.محکم میخوریم به جایی.منو کاظم از ساقه جدا شدیم و افتادیم بغل هم.


باد خفیفی میاد.قرار بود ما از یه مخزن بزرگ بریم تو یه کامیون منتها لوله انتقال سوراخ بود و ما ریختیم رو زمین.من از تو دونه خودم به کاظم قوت قلب میدم.


صدای اد اد اد یا اود اود اود یام قد قد قد میاد.اینتو نمیشه خوب فهمید.از تو روزنه ای که رو دیواره دونه اس یه موجود پر دار با یه کاکل قرمز میبینم.وای یکی نیستن که.نزدیک ده تان.میبینم که دارن بقیه رو میفرستن تو شکمشون.داد میزنم کااااااظم چه کنیم؟کاظم جوابی نمیده.منم میخورن.


بعد مدتی که تو بدن مرغ بودم و فقط میتونستم از طریق تله پاتی با کاظم چند کلوم حرف از موقعیت خودمون بگیم فهمیدم اونم تو یه تخم مرغ رفته مثه من.الان صدای کاظم رو میشنوم که انگار از یه شونه زیر من میاد.داره آواز میخونه.زده به اون درش.


همونقدر میدونم که منو آقای خ از تو مغازه برداشت و خورد و این شد که من شدم ع.خ ساکن فلان متولد فلان با کار و بار  فلان.و کاظم رو کارپرداز یه شرکت هواپیمایی برداشت برد تحویل آشپزخونه داد و توی پرواز  آقای ش که داش برا ادامه زندگی میرفت کانادا خوردش.(نگین از کجا میدونم چون یه شب خواب دیدم!).الان کاظم برج میسازه و تو خونش زمین تنیس داره و بچه هاشم ام آی تی میخونن و غصه هم البته زیاد داره.حدس میزنم ٬آخه هفتصد سال پیشم تو خاک آدم جوشیی بود.


خب...خودمونیما ٬ خوب شد پدرم زود تر از اونی که میخواست تخم مرغ رو بپزه بده قناریش بخوره رسید و شونه ای که من توش بودم رو خرید والا الان کف قفس قناریه بودم شاید! یام تخم مرغ میشکست میرفتم تو سطل آشغال یام یه کی دیگه بودم...شایدم رئیس مملکتی چیزی! به هر حال نمیشه کاریش کرد!

مادری میپرد به دورها...

پدرم از راه دور زنگ میزنه....صداش گرفتس...خانوم دوستش که دو سال بود سرطان سینه داشت امشب داره میمیره!...به من سفارش میکنه که بابا مام ته چاهیم مواظب مامانت باش...ببرش مامو گرافی یه وقت خدای نکرده اونم طوریش نشه...نمیخوام از دستش بدم...من مامانتو دوس دارم...اینا تو فامیلشون ارثیه....و..و..و.هولش برداشته.خودشو تو موقعیت دوستش میبینه.تو شهر غریب تنهاس و با من درد دل میکنه.موندم بش چی بگم.میگم: بابا شیطونی نکن.تو الان پایه ای .مامان پایس.ما هدفیم.پس انقدر جوش نزن.محکم باش تا ما بتونیم از آب درآیم.خدافظی میکنم.فکر میکنم ظالمانه بود.من همه نگرانیشو با فلسفه های مسخره خودم بش برگردوندم.الان نصفه  شبه و من فکر میکنم ما آدما هیچوقت نمیتونیم باری از غصه هم برداریم.فقط در بعضی موارد همدیگه رو بیحس میکنیم که دردو نفهمیم.ما همه استامینوفن همیم اگه بتونیم.اما دردو نمیتونیم برا همیشه از بین ببریم.برا اینکه این زندگی قشنگ! قانون داره و به نفع ما نیست.

مام شاعریم :-|

در من نفس نمانده یک هم نفس نمانده              در کوچه رفیقان گویا که کس نمانده

شاید قفس سزا بود بر من که پاک ماندم              در مزرع کلاغان بیهوده تاک ماندم


* دیروز احساس غربت عجیبی کردم. برای اولین بار یک عضو از بدنم جدا شد.وقتی دکتر داد دستم نگاش کردم احساس کردم دلم واسش میسوزه.اشک تو چشام اومد.دیدم این مثه سرنوشت همس.یه روزی پیر میشیم و بعدش ما رو از دهن روزگار میکشن بیرون .میندازن دور.-----همه چیز یک چیز است و یک چیز همه چیز--->

اگه فروید راس بگه ...

یه مثال :

پن سال پیش:آخ اگه میشد یه کاری برام پیدا شه برم سر کار.

پن سال بعد از اون پن سال:آخ اگه بشه زودتر قراردادم تموم شه برم بیرون حقوق بیکاری بگیرم یه نفسی بکشم.کار فایده نداره.مثه سگ کار میکنی پول خونِت هم در نمیاد!

شیش ماه بعد از اون پن سال بعد:آخ این وضعیتم حوصلمو سر برده ...میخواد گریه ام بگیره.این چه وضعیه آخه.عمرم داره تلف...

دو ماه بعد از اون شیشماه و پنج سال: برم خارج درس بخونم  .میگن مالزی ده میلیون میشه فوق لیسانسش

یه ماه دیگه: ای بابا اینکه اقلکم بیس پن میلیون در میاد با این حرفایی که ملت میزنن از اونور .برم زن بگیرم اصلا

یه هفته دیگه:به آدم بیخونه وکار که زن نمیدن!

 سه روز بعد :پاشم برم یه کاری دس و پا کنم

و یه روز بعد آژانس کاریابی: ملتِ هم سن و هم شکل و همفکر! خودش انقدر ریختن اینجا که از خیر پر کردن فرم میگذره.خیلیای دیگه هم میگذرن.میره خونه.

اینجا یه خشم یه ساله داریم:

سوال:این خشم کجا خالی میشه؟!

الف)تو مسیر خونه

ب ) توخونه

ج  ) تو حموم

د  ) تو زیر زمین بغل پیک نیک!

ه  ) جلو تلوزیون

و  ) از تو شیشه زهرماری تو یخچال

ز  ) بریدن شلنگ کولر گازی خونه همسایه

ح  ) زدن چاقو تو گردن برادر سر انتخاب دیدن فوتبال یا سریال

ط  ) سر مادر بیچاره که شام تن ماهی گذاشته جلوش

ی ) سر بابای بیچاره که پول الواتی نداره بده

ک )تو جیغ زیر بالش

ل  ) تو دیدن فیلم سوپ

م  )تو خط کشیدن رو ماشینای ملت

ن  ) تو مزاحم دختر ۱۳ ساله شدن

س ) تو روزی یه پاکت سیگارو ترش کردن و هی قرص آلومنیوم ام جی اس خوردن و به باد دادن معده

ع  ) تو شکستن شیشه ماشین ملت و دزدین ضبط و باند

ف  ) تو مثه گرگ هار خوردن غذا و باد کردن

ض  ) تو رویاهای دوران کودکی و نوجوونی و هپروت

ق  )تو فکر یک سقف یه سقف بی روزن


خطرات پنهون گَل دل ما...

تازگیا متوجه شدم که اِ اِ اِ چند تا آدم آنرمال دور برم اومدن و رفتن ولی ما از گیرشون در رفتیم یام هنوز پهلو مانو بعضی وقتا صبحها میبینیمشون و یه سلامیم عرض میکنیم اما تو زندگی پنهونشون معلوم نیس چه خبره یعنی وقتی هیچکی نیس اینا رو ۶ ساعت ببینه چه کارای شاید زشتی انجام میدن ....


- یه بنده خدایی بود تو دوران دبیرستان ما که خیلی آدم درگیری بود ولی همیشه سفید میپوشید و مثلا خیلی تمیز بود.یه مدتی تو همون سن خیلی میخواس زن بگیره و سه سال بعد به عینین خودم ملاحظه کردم که ....اینو نمیشه گفت ...خدا میبینه!


-یه چن سال پیش رفته بودم شرکت یکی از دوستان بابام و یه جفت آقای لولک و بولک هم اونجا بودن که کوتاهه یه سر کچل هندونه ای داش و یه عینک ته استکانی و پیرن رو شلوار و خیلی مثبت و قیافش یه جورایی به گاندیی میمونس که شلنگ باد وصل کرده باشن به فلانش!...چن روز گذشت و من رفتم کافی نت سر محل برا فک کنم نتیجه کنکور ارشد...داشتم دپرس بر میگشتم که یه هو نیمرخ این آقا رو دیدم و خیلی طبیعی رد شدم و برگشتم که ببینم رو مونیتورش چیه آخه مصداق ایشون و کافی نت مثه آب و روغن بود.رفتم نزدیکتر و دیدم بهه...رو صفش پنج تا صفحه مسنج-ر باز کرده و همچین ناشیانه هم مشغول تایپ که اصلا انگار دنیا نیس....


- یکی از همکاران جدید و بسیار ادعای کلاس و دیسیپل و این صوبتا رو باتفاقش میریم نهار.حین نهار چنگال دست چپ قاشق دست راست.اه مگس پیف پیف.آخ چه خورشت آبداری آدم چندشش میشه بخوره.اوه ظرفاشون لکه...نهار تموم شده.همه مشغول تبدیل غذا به شر و وریم و هرکی یه چرتی میگه.یه هو میبینم جناب ٬ انگشت کوچیکه دستشونو میبرن تا بند سوم بعلاوه نصف دست ته دهنشون و غذای گیر کرده رو میفرسن خندق بلا!


-داستان اون معلم کودک نوازم که گفتم!


- دانشجو میباشیم.در شهر غربتمن.هم اطاقی دارم بهتر از برگ درخت.من نمازم را ۴ صب میخوانم.من نمازم را وقتی میخوانم که اذانش را باد گفته باشد سر سجاده...اهپ..این کیه کله صب رفته سر شلوار ما رو جالباسی .دهه دستشم تو جیبمه.اوهو پول منو چرا برداش...یک هفته بعد دیپورت میشود.بعدا میفهمم که یک سری از مهمانان هم همینطوری بلا زده شده اند و از ادب در قضیه را گذاشته اند.


-ساعت یک شبه و رفتگران محترم هنوز نیومدن که آشغالا رو ببرن و من جهت اینکه میونل آنها را نجراند میروم توی کوچه که بردارم ببرم بندازم!سطل آشغال بزرگ سر کوچه که یک هویی خانوم همسایه چن خونه اونورتر با لباس نامرئی میاد دم در آشغالاشو میزاره توی سطل که ببره تو و اصلا انگار ما اونجا گرز رستمیم و یه اداهایی هم در میاورد البته! ناگفته نماد لباس نامرئی شون دوتیکه قرمز بود! ما همیشه با یه هیئت دیگه ای میدیدیمش و خیلی او کی بود...حتما شیطون تو جلدش رفته بوده!


- آها...همکاری داشتم در سر کاری که ایشان سخت رژیم گرفته بود در سن بالا و سخن از روزه میفرمود همی.ما ایشان را میدیدیم و دم خروس را هم.حالا بگیر حس شیشم.یه روز که از قضا به اتاق ایشان رفتم جهت پاره ای مسائل ایشان در راهرو مشغول صحبت بود و گویا مرا ندید و من گویا دیده! پشت سیستم ایشان میروم که مشکل را مرتفع کنم .صفحه اکسپلورری مینیمایز است .تقصیر من نیست.ماکزیمایز میشود.چشمم به یک سایت چت میوفتد . نوشته اصلان: من گفتم که زنم رو با دوس پ...گرفتم و تو رو هم اگه دوس دارم برا اینه که تنهام.گلی:من نمیتونم اینطوری ادامه....و من صفحه رو بستم و اسکرال نکردم.


* پینوشت:من فرشته نیستم اما دوستم ندارم شیطون باشم.فک کنم وضعم از اونایی که یه طرف قضیه رو گرفتن بدتره!

در نمیگیرد نیاز و ناز ما با سیچوییشن دوست !

از دور محل برخورد دو تا دیوار اتاقم میبینم که دو تا نقطه میجنبن.میرم جلو.دو عنکبوت هر کدوم قذ یه ماش کوچیکتر.یه توری هم تنیدن هم قد خودشون.هی یکی میره تو اون یکی دورش میگرده و میاد یه کله ای میزنه٬ بعدش اون یکی.اولیه که بسکه شبیه همن مثه ژاپنیا معلوم نیس کدومه حالا تو توره و اون یکی هی میاد پرده رو میده بالا میگه ساملکم!...هف هش بار سلام میکنه و فک کنم ملتحم میشه که یه هو تخت گاز چرز دیوارو میگیره میره بالا.اون یکی الان تو خونه پوشالیشه بعد دو روز!


خواستگاری میروند:دخترهایی هستن که ده ساله پاشونو از دایره نذاشتن بیرون بلکم یه موقعیت عشق پیدا شه و نشده...خواسسگار نیومده...برا تلف نشدن وقت رفتن فوق لیسانس گرفتن یام دکترا شدن...حالا که خواستگار میاد میبینن یا کچله یا اسمش زیم زیمه یا ...نمیتونن امکانات خونه بابا رو ول کنن با آقا برن تو یه بشقاب  غذا بخورن!


خواستگاری میروند:دخترهایی هستن که هر گونه جنگولک بازی در آوردن و تپه نریده باقی نذاشتن.برا تلف نشدن وقت طلب خواستگار میکنن ولی پسره یا کچله یا شبیه کورش نیست یا مثه کامیار قد بلند یا مثه حسن کله خر .یا پول نداره نمیتونه ببره بچرونه یا پولداره تنهایی میچره...نمیتونن آزادیشونو بیخیال شن برن بچپن تو خونه!


.....و زمان چون نسیم برای هر دو میگذرد(عنکبوت نر و عنکبوت ماده)


بی ادبی ...

آخه پدر ۳گ اگه تو از زندگی شاکی هستی چرا مثه زامبی هی رو ملت بالا میاری و تر میزنی به اعصاب و روونشون...بزنم تو دهنت؟(نصیحت یک دوست به برادرش پای تلفن کله صبح در اتاق بنده!)

تحمل...

میکنیم:آدمهارا٬ هوارا٬پشه هارا٬ بوهارا٬خنده هارا٬رانندگی هارا٬سرعت روزگاررا٬ترس از دست دادن عزیزان را٬کمبود انواع حقوق هارا٬گرمای هوارا٬پیرمردهای غرغرو و جوانهای تن پرور را٬سوالهای بیشمار را٬ تظاهر ها را٬ بدمزگی غذاهای بیرون ها! را٬ بریدن درخت ها را ٬ نمکی های خونخوار را٬ استادهای بیسواد را٬ چهل ساله های ز-ن باز و بیس ساله های تنها را٬ کله صبح بیدار شدن ها را٬ اجتماع نقیضین ها را٬ دروغ های شاخدار را٬ چس خندهای ملیح را٬ خیابان های پر دس انداز را٬آینده نامعلوم را٬عشق های توی فیلم ها را٬ مهران مدیری را٬ تر زدن ورزشکاران را٬ کر کری آمریکا را٬ ووزلای آفریقا را٬ شبهای بخارا را٬خواهر کلارا را٬..... زندگی روی زمین را!

گربه در سه کنجی

و بترسید از انسان ترسو.

بعضا دو مدل انسان داریم...

-گروه اول تورو تا سطح خودشون میکشن پایین و گروه دوم خودشونو تا سطح تو میکشن بالا!

مثال(حسادت):

- آقا ما رفتیم یه هفته ژاپن چه صفایی!

-شنونده اول: جناب٬شما گویا مغولستان رفتین میفرمائید ژاپن

-شنونده دوم: اتفاقا ما هم یه هفته رفتیم اتریش(حالا مهم نیس رفته یا نه)



پیرمرد و دریا

خالم میگه:واستاده بودیمبا! صابر که بستنی بخوریم یه هو دیدم یکی میزنه به شیشه در ماشین.رومو برگردوندم دیدم یه پیرمرد کروات زده شیک و مرتب با یه قیافه خیلی استاد دانشگاهی و متشخص(البته خالم مال قدیماس!) میگه:خانوم من آدم فقیری نیستم اما داستانش طولانیه اگه میشه یه کمکی قدر تواناییتون به من بکنین یا یه همچین چیزی...خاله دنیا ندیده جوات ! مام از فرط تعجب بین این دوتا پارادوکس یه هو میترسه و پنجره رو تا ته میکشه بالا و دستشو میزاره رو بوق.خونه ما که بود پشیمون شده بود!

تعارفات جدید

نفر ۱ -سلام علیکم!

نفر ۲ - و بوسی لبیکم!

بدیهیات...loser guys

کلا تو این عمری که ما از خدا گرفتیم همه بحثای مردونه راجع به گرد بودن دایره بوده و اثبات گردی  اون از روشهای گونگون و بعضا پیچیده !(نفت-کیفیت جنوس!-کشوور!-قیمتها-خدا-صبوری مل...-فرهنگ مل..علول گرونی!-بیکاری-زمان اونوقتا با زمان اینوقتا....) نهایتش همه با اعصاب خورد میخوابن و صبح...واسه ایرونی جموعت قبول یه چیزی سخت تر از خوردنشه مثه:شکست

سوپ بهشتی من!

محمود دولت آبادی-زویا پیرزاد-حسن صباح-حسین الهی قمشه ای-جلیل شهناز-مرتضی کاتوزیان- پینک- آل پاچینو-سعدی-ساموئل ال جکسون-بلک اید پیس- گارمان رحمان-مگ رایان-اسماعیل فصیح- چایکوفسکی-مارتین لوتر کینگ - جواد یساری- عزت ا... انتظامی-گلشیفته فراهانی-صمد بهرنگی-مازیار-مهدی مقدم-ناصر عبداللهی-کارو-ژان والژان-محمدرضاشجریان-ارنست همینگوی-چارلز داروین-توماس ادیسون-محمد(ص)-امیر کبیر-پرویز پرستویی-محسن مخملباف-پائولو کوئیلو - کویینتین تارانتینو-شل سیلور استاین کچل-گلی ترقی

پوز شو بزن عوضی رو...

از اونجا که مطبخ باشی حاج ناصر الدین و شاه فرموده: اظهار عجز پیش ستم پیشه ابلهی است اشک کباب موجب طغیان آتش است و از اونجایی که همه حرفای خوب و نکات مثبت تو ناخوداگاه اگر ثبت بشن بدرد میخورن و الا دمش گرم همون لحظه ای که تو دردسری و میخوای در آی میبینی که هیچ کدوم از اون نکات آنتونی رابینزی لود نمیشه و باس بری رو غریزه دیروز بعد از خوندن اونهمه پنود! سعدی که ایدل بکوش که صاب هنر شوی و ادب مرد به ز دولت و ...فلان...زدم به تیپ و تال یکی از مدیرای بیچاره و سینه سوراخ اداره و حسابی راستشو با گوشکوب به توچه و تو اصلا کی هستی و بیشین بینیم با و برو هر کاری دلت میخواد بخور به سقف عبرت کوبیدیم بسی و الانه که سر صبحه احساس میکنم دلم براش میسوزه.میدونی خدا جون:آدمایی که مردم رو اذیت میکنن تو دل خودشون آشوبیه و یه عمر خوردن که حالا دارن بالا میارن.خودت بشون آرامش بده.