-
یا مولا
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 22:34
روزی در جامه بعلبک به کنار دجله رسیدم شیخ ممدسن ممقانی را دیدم شوریده و از دنیا غافل.گفتم:یا شیخ چگونه است که دوش تو را در خواب دیدم اطلس پوشیده و رخام بر کنار و بتان در آواز.تعبیر آن چگونه باشد.لختی بیاندیشید و گفت:به تو ربطی نداره میمون اینجام ادم آرامش نداره.دهه!. همه شب تا سحر چنین گویم ای خدا من کجا تو را جویم...
-
بوزورگی
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1391 21:42
بزرگی را پرسیدم که چگونه است پشه ای نمرود بر زمین زند و عنکبوتی پیامبری پنهان کند و ما از پس خرج دو روزه خود بر نیاییم.بر من اعتراض کرد و گفت :تو نیز اگر شانس در کیسه داشتی و در هر کار رعایت بالانس داشتی اکنون کارخانه آدامس داشتی و این از بازی های روزگار است که از هزار تخم یکی گل کند. رفته بودم به کوچه دلبر تا شوم با...
-
خود نمایی
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 23:09
این منم منم .مردی فرا تر از انسان.جستجو گر. در واقع یکی از فعالیت های غیر طبیعی این بود که تصمیم گرفتم شب نامزدی دندونهای بنده همچون شیپور چی برق زند همی.دندانپزشکم.یارو نفسش بوی نفس تیرانوزوروس میده.جریانو براش میگم.برسو بر میداره.فکر نمی کردم درد داشته باشه.تموم میشه.میام تو ماشین.نفس در سینه حبس.خوشحال که میتوانم...
-
بالهای مگس
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 15:26
بی ارزش تربن چیز برای ما =باارزشترین برای دیگران..دنیا یک سیستم پر از اشکال بیش نیست و راز بقایش هم همین.
-
مرتیکه دلقک
پنجشنبه 28 دیماه سال 1391 20:24
این پست رمزنگاری شده و بسیار حساس است لطفا ابتدا رمز را وارد کنید/ رمز
-
سمباده 2
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 22:43
سمباده 1 حالا سمباده 2
-
سمباده ای بر زنگار
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 20:47
اینجا
-
سه هزار میلی یارد!
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 22:13
بزرگترین کوچک زمین به کر ترین شنوا گفت کور ترین بینا هنگام دزدی صدقات مارو دید بهتره بزنیم به چاک خیابان بن بست.
-
خطر
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 15:09
گفتی که دل از من بکن....دیگر زمن حرفی نزن....گفتم چرا ای یار من....گفتی خطرناکه حسن!
-
اندر عاقبت قسمت و اراده
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 21:56
گوسفندی در پوست گرگ رفته سبب استحضای خویش گشت.گرگ وی را گفت: ای خاااااااک بر سرت.نمیشه یه دقه تنهات گذاشت!.گوسفند را حالی در گرفت سر به بیابان گذاشت.شیخ خرقاتی را بدید شیخ نه گذاشت نه برداشت گفت:ای خااااااک بر سرت تو همونی؟!!!گوسفند خرخره شیخ بر درید.
-
مجازات
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 23:29
حضرت آدم به حوا:تر زدیم حالا چی کار کنیم؟ حضرت حوا به آدم(با لبخند):حالا چیزی نشده که ...میبخشمون
-
توی کوچه
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 20:30
دلکم دلبرکم دلبر با نمکم
-
جدیدترین ایده
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 22:20
من زمانم را تلف کردم و اکنون زمان در حال تلف کردن من است.
-
دنیای سکون
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 23:34
حرفام تموم شده.سوئیچ کردم رو. غریزه.تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند.....عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست.
-
ماشین قیامت
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 14:33
وقتی به اون لحظه ای میرسی که میخوای دنیا نباشه یه وشگون از خودت بگیر.درد داره!
-
سردرد
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 16:22
از رو شونه هام میاد بالا .یعنی دقیقا از پشت گوشم.مثه یه مار که سرشو به زور فروکنه و بخواد با سرعت بیاد بالا.یه چکشم اونورتر میخوره به پشت چشم.همزمان یه پمپ بتن مغزمو باد میکنه و بعید نیست از گوشام بزنه بیرون .بعدش من سعی میکنم با نیروی اندیشه دسته چککشو بگیرم بزنم تو سر مار و دکمه آف پمپو بزنم ولی نیروی اندیشه پاسخگو...
-
هپل و تمسوکودیل
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 18:43
روزی روزگاری هپل در خیابان پشمش !! (اهم.... ببخشید ! چشمش )به یکعدد هزاری اوفتاد.نگاهی به چپ-نگاهی به راست.ناگاه آن را بر چید و بر درختی نشست در راهی که از آن میگذشت تمساحی.تمساح وی را گفت: ای هپل ای مادر ننه ای بی فلان مدتی است عوض مرغ کی اف سی مورچه گان را به زبان بر میچینم.آن هزاری را رد کن حوصله کلک زدن نیست...
-
هپل
شنبه 4 شهریورماه سال 1391 22:43
هپل مدتیست که در شهرستان اعصاب ندارد.وی را چندیست چیزی آزار میدهد.آن چیست آن آن چیست آن آن مرد ربانی است آن؟ و آن مرد ربانی نبود.اما یک مرد بود همچنین.آن مرد پدر هپل بود.روزی در حالی که خودش را میخاراند و لمیده بود جلوی تلوزیون گفت:ای خاک بر سر ما با این پسر و تلوزیون المپیک نشان می داد.هپل در تنها پارک شهرستانشان...
-
اندر دو چیز
جمعه 27 مردادماه سال 1391 00:54
دو چیز هست که تا آخر عمر قابل تحمل نیست:سلمونی و اتو زدن...سلمونی چون دست به کله و خیس کردن و تیغ زدنو بوی نفس آرایشگر تو دماغ آدمو فضولیایه جناب آرایشگر و رفیقای بی تربیت شخص ایشان از جمله کاسبهای اطرف محل کسب و هی زل زدن آدم به قیافه خودشو باز کردن یقه و ریختن پشمای سینه بیرون برای بستن پیشبند و نشستن ریزه های مو...
-
همینه که هس!
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 20:49
بیام یه کاری کنم دنیام بزرگتر شه!...ا ا ا ا ا ا ا ....شترق ق ق ق !
-
کار فرهنگی
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 23:23
دیروز بحثی داشتیم اندر باب معلمان دوران کودکی.همه متفق القول بودند که اندر بین ایشان موجوداتی بودند که از کتک زدن کودکان مردم لذت می بردند و اکثرا شاهد بلایایی بوده اند که بعدا بر سر بچه های ایشان آمده از جمله مرگ یکی از ایشان پس از آمدن از خارجه با مدرک پزشکی به علت خوردن کنسرو مسموم یا مرگ دیگریشان به علت غرق شدگی...
-
نبرد خیر و شر
شنبه 31 تیرماه سال 1391 22:39
مبادا شیطان را خبر کنی و بیندیشی که ریسک مینمایم همانا او دلش به حال من سوزد و به جای شمشیر با سیلی به مصاف آید که لوسیفر مزه ضربه تبرش را به گردنت می چشاند بد رقم.
-
نه پس
سهشنبه 27 تیرماه سال 1391 00:20
یعنی ما همه سرکاریم که چرخ ابر قدرتا بچرخه و و یه اقلیت بی خدای منحرف کیف کنن؟
-
مر دم دوست
یکشنبه 11 تیرماه سال 1391 22:51
هیچ وقت از چیزهای غیر قابل پیش بینی خوشم نیومده مخصوصا مردم!گیاهو و ماهی و پرنده عشق اوناییه که با من هم عقیده ان.
-
توهم
شنبه 3 تیرماه سال 1391 22:23
چقدر سعی میکنیم که به همه بفهمونیم نیمه دیگر فرهیخته ای در درون ماست که نیاز به تایید جناب آلو دارد ؟!و براش چقدر دلقک بازی در میاریم در حدی که سیتو پلاسم سلولمونم ممکنه به ریشمون بخنده///انسان چیزی نیست جز آز و ترس!
-
پشه در حبشه
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 22:31
آیا واقعا ماده میتونه محبت کنه؟اخم کنه؟لذت ببره؟...این ماتریالیستا چی میگن؟مثلا اگه ما از خاکیم خاک چطوری درد میکشه؟!!!!خدا هست اما خیلی مسخرس که نمیشه دیدش.
-
هیولا
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 20:27
وقتی انگشتم میخوره به پایه میز و دلم مالش میره تازه یادم میاد این بدن عجب چیز ترسناکیه.
-
گودی دور چشم
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 23:17
همون برقی که تو تلفن صداست همون تو لامپ نوره این یعنی صدا همون نوره یا برق روحه؟!عجب سوال خرکیی :-)
-
خطابه به خویشتن
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 21:50
خدا به ما خدمت میکنه اما به این معنی نیست که خدمتگزار ماست...مام اگه خواستیم واسه کسی کاری بکنیم نباس فک کنیم که فک میکنن نوکر پدرشونیم !...بی ریا خدمت کن ...کم کم جا میوفته برات !
-
آه
جمعه 12 خردادماه سال 1391 11:09
و تو نمیدانی آن پولدار با پولش چه گناه ها کرد که جرم نبود.!