بزرگی را پرسیدم که چگونه است پشه ای نمرود بر زمین زند و عنکبوتی پیامبری پنهان کند و ما از پس خرج دو روزه خود بر نیاییم.بر من اعتراض کرد و گفت :تو نیز اگر شانس در کیسه داشتی و در هر کار رعایت بالانس داشتی اکنون کارخانه
آدامس داشتی و این از بازی های روزگار است که از هزار تخم یکی گل کند.
رفته بودم به کوچه دلبر تا شوم با نگاه او پرپر
دلبرم دید بنده را ز قفا گفت گمشو کثافت عنتر
آه که طالع اگر مدد می کرد. آه که اگر شانس در کیسه بود... چه دامن ها که به کف نمی آوردیم
آه