پرشواز

هر آدمی یه کتابه

پرشواز

هر آدمی یه کتابه

سوزن بان و لکوموتیو ران

هی قطار میاد و هی من راهو براش باز میکنم ٬ امن میکنم....قطار برام بوق میزنه...من اگه بگم انقد خرم که برا بوق کارمو توجیح میکنم شیرمادرم حرومم باشه.


هی راهو برا قطار لکنته باز میکنه...طفلک چه زندگی داره...حتما خیلی شوته که این کارو بش دادن.کاش دروازه اینجام اتومات بشه ...میبینمش حالم بد میشه...بوووووق.

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:51 ب.ظ http://flaneur.blogfa.com

کاش اینجا دروازه اتومات داشت یعنی بای بای کسی که هی راهو برای قطار لکنته باز میکنی...
--------------------
بوق برای توجیح جالب بود
---------------------
دارم به قطار فکر میکنم ...هی راه رو باز میکنه و من مجبورم براش بوق بزنم...

پ.ن:قطار بوق میزنه؟:))

سوار قطار جدیدا نشدی؟به جای اون سوتاش که باباد کار می کرد بوق بنزی گذاشتن ! من خودم شنیدم...یعنی انقد وضع مالی راهآهن خرابه؟!...که به جای تعمیر یه بوق با سیم وصل میکنه به باطری خونه؟!حتما که نیست.کار ازجا دیگه خرابه

حمید دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:23 ق.ظ http://axi.blogsky.com

ممنون سر زدی
متن قشنگی بود

مریم دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ب.ظ

من غلط بکنم قطار سوار شم:)) همونطور که غلط بکنم اتوبوس سوار شوم
که اینطور.ممنون بابت اطلاع رسانی...اقلن دونسم اوضاع چطوریه حرف نا مربوط نمیزنم یهو

اتفاقا الا هواپیما ها عین اتوبوس شدن و کلاس قطار خیلی بالاتره .البته اگه منظورتون هواپیما بود و من ترجیح میدم حتی بهشتم با هواپیما نرم اونم فوکر و توپولوف

مریم سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ق.ظ

نه منظورم دقیقن همون قطار بود اصلن اسب آهنی رامی نیس
بهشت رو که پیاده هم میشه رفت همین بغله .هوا رو پیماییدن نمیخواد:)

بغل؟!!!ببخشین یعنی چی؟لطفا شفاف انگار پایان نامس...من ۳۰ ساله ندیدم...نکنه که...

مریم سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:29 ب.ظ

بهشت نزدیک مثل جهنم که نزدیکه.چیز عجیب غریب و ما ورایی
نیس
دقت بفرمایید دیدید .ذهن اتومات پرتش میکنه به نا خودآگاه دور از دسترس...مکانیزم دفاعی تضمینی یعنی فراموشی
پایان نامس؟خدای من:)))))

ببخشین گیج فرمودیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد