پرشواز

هر آدمی یه کتابه

پرشواز

هر آدمی یه کتابه

نوستالوژی کودکی و خریت

و کبری تصمیم گرفت اما بزرگ تر که شد فهمید تا عمل فاصله است.پس کبری دیگه تصمیم نگرفت رفت با دارا نشست انار خوردن .گور بابای دنیا.

نظرات 6 + ارسال نظر
دارینوش سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ http://fly.blogsky.com

سلام.
داشتم فکر می کردم اگه بابا آب نمیداد چی میداد ؟

اونوقت نبودیم :-)!

دارینوش سه‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ب.ظ http://fly.blogsky.com

سلام.
داشتم فکر می کردم اگه بابا آب نمیداد چی میداد ؟

چرا دو بار میپرسی؟

مریم چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://flaneur.blogfa.com

و من باز هم یاد همون شعر دختری که تصمیم گرفت یه نهنگ گنده رو بخوره ی شل سیلوراستاین افتادم.روحش شاد عمو شلبی...

من از این شل کچل چیزی کامل
نخوندم بسکه نامرد به آدم امیدواری میده./...نه ..نه ..نه .نههه

جوراب پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:24 ب.ظ

سلام عین جونم خوبی؟؟

نه دکتر جان.میبینی که

مریم پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ http://flaneur.blogfa.com

اون کچل خدا بیامرز کمی زیادی واقعی مینویسه .حالا امیدواری هم بده.آره آره آره ...

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:28 ب.ظ

مغز ماهی ها بیشتر از دو خط قد نمی ده. این دو خط رو کامل خوندم و دوس داشتم :))

ببخشین که آدرس بلاگتونو احیانا ننوشتین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد