پرشواز

هر آدمی یه کتابه

پرشواز

هر آدمی یه کتابه

روبرتو بلبلینی

یارو مرتیکه اجنبی پدرسگ اومده تو اطاق که آی وانت تو سند ما داتر ان! ایمیل پیلیز هلپ می...مام موندیم که این ایتالیاییه از خود راضی چه مودب شده؟!!!...از پشت فرمون بلند میشیم دو ور کیبوردو میدیم دسسش ...از اونجایی که تشنه و شل و شهیدیم میزنیم با رفیقمون بیرون تا این کافر کارشو بکنه و وقتی بر میگردم دماغم میبینه که تو اتاق یه بوی بدی میاد و مغزم به دماغم میگه این خارجیا این چیزا براشون عیب نیست و من به مغزم میگم ای مردشورشونو ببره که با اون تکنولوژی در فلانشونو نمیتونن بگیرن و سعدی میگه:اگر باری به دل آید فرو هل...که بارآینچنین خاری است بر دل

(یا یه همچین چیزی).به سعدیم فوش میدم اما بعد میگم با خودم که شاید سعدی یادش رفته بگه که آقا مثه خر ملا باقر هرجا رسیدی نه فلان!...خلاصه ای تف تو روحت بلبلینی که از ۵ سال پیش یادم نرفتی!

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ق.ظ

الله اکبر.... از این پست های تو

:-)

جوراب پاره و انگشت ازاد چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ

دیووووونه

اهم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد