پرشواز

هر آدمی یه کتابه

پرشواز

هر آدمی یه کتابه

شُکر

بله ...دیشب پاشدم رفتم حرم.جالب بود که دم ضریح همینطور بیخودی داش اشکم در میومد.مثکه دلم خون بود اما جسمم خبر دار نبود.یه فرصتی بود براش.خودمو نگه داشتم که نچکن این یادگاران غلیظ یک عمر تحمل.

در بسترم ٬ بر روی خیالت میغلطم.خیالت تخت.

نظرات 4 + ارسال نظر
کتی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 ب.ظ

محمد پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ http://zibatarinha02.blogsky.com/

نمیگم سلام چون می ترسم بازم با اون قلمت ما رو سیاه کنی ...
اومدم و نوشتم سیامشقاتو دوس دارم با چوب وچماق جواب نوشتی ...
بابا نزن خب لامصب ...
ما که جز صداقت چیزی رو نکردیم شیر فهممون کردی طرفم چیزی از وروره جادوی قرن بیست ویک کم نداره ...
اما چه کنیم که چرت نوشته هاتو دوس دارم وبازم میام حالا چه خوشت بیاد وچه نیاد مشتی...
راستی اینم بذارم تنگ کامنتم واست تا موقع گردش شبونت توکوچه پس کوچه های خوابت ...ر درچمن بخونی اونو
خریت ازچشات پیداست جوابت آب ..یر ماست
البته اینم یه بی ربط نامه بود به زر زیادی که واسه جواب کامنتم نوشتی ...

داداش شرمنده.از بس من این روزا گیجم ادرستو ندیدم و کامنت پایینی رو دیدم فکر کردم از اون کامنتاییه که ملت خر کنه که بیان بلاگشونو ببینن/من شرمنده ام اما چرا این حرفای ضایعو نوشتی حالا ما که به این حد ننوشه بودیم ...ملت میان میبینن خب...چون تقصیر خودم بود هر چی نوشتی به دل نمیگیرم دوست خوبم/شمام جدی نگیر ...قاطم این روزا..اشتباه شد

سوفی جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ق.ظ http://www.sophie-89.blogsky.com

رفتی اونجا ما رو هم یاد کن..
باسلام.

مریم یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ق.ظ

ای باباحسن ! اینکارا خطرناکه!

حکمن خانمت نیست دور و برت دعوات کنه حالت خوب شه ها؟

حکما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد