پرشواز

هر آدمی یه کتابه

پرشواز

هر آدمی یه کتابه

راه بهشت(داستان قدیمی)

لاک پشت و دو مرغابی در بیشه ای با هم دوست شدند.گاه پرواز مرغابی ها رسید.لاک پشت که به آنها عادت کرده بود با تضرع و زاری از آنها خواست که او را هم با خود ببرند .و قرار شد که دو سر چوب را دومرغابی به دهان بگیرند و لاک پشت هم وسط آن را به هکذا.در بین راه لاک پشت مونث زیبایی را روی زمین دید و داد زد :آهای عشق من... ازچوب جدا شد و به سرعت به سمت زمین سقوط کرد.در راه با خود گفت :اشتباه کردم هر طوری شده باید جبران کنم  بعد گفت: باید تا آخرین نفس تلاشم را بکنم  بعد گفت : خواستن توانستن است بعد گفت : در نا امیدی بسی امید است  بعد گفت : پایان شب سیه سپید  است  بعد : تکه تکه شد.

نظرات 7 + ارسال نظر
اندیشه دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ق.ظ http://andishe85.blogfa.com

سلام
داستان خیلی جالبی بود
ولی باید اینم میگفت که عاقبت دخالت در کار خدا ته تکه شدنه

راستی تا حالا عدد π خودت رو محاسبه کردی؟

مثکه عد ان شما خیلی بالاس و از تصمیمای خدا خبر دارین.میدونستی تابلوی عدالت فرشچیان یه فرشتس که ترازوشو انداخته و داره گریه میکنه؟

محمد دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ http://axhayziba02.blogsky.com/

سلام علیکم و رحمت اله ...
این یارو لاک پشته هم واسه خودش عالمی داشت البته بچه که بودیم تو کتاب که خوندمش کلی حال کردم که لاک پشته کله پا شد و با سر رفت توی کلم ها ...
اصلا از هرچی لاک پشت و خارپشت و موی پرپشت وکم پشت و ... بدم میاد اصلا از زمین وزمان وخودم وغروب وخورشید وماه وهمه چی بدم میاد ...
امروز کلی بی حوصله ام حوصله ندارم اسیر بی حوصله گی ام سیرم از چشای حریص غصه که مث بختک افتاده روی تار و پود روز وروزگارم ...
امروز دلم گرفته بود اومدم یه سر بزنم بهت دلم واشه دیدم داستان لاک پشت دلقک رو نوشتی یاد اون روزای بچگی توی مدرسه سر کلاس با خانم معلم افتادم که همش بهش می گفتم اجازه خانم ما بریم دسشویی ...

دلم میخواد همه معلمای دبستانمو به جز یکیشون خفه کنم

حسین رها دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ب.ظ

و لاک پشت ها،به بهشت نمیرسند!

لاکپشت خر شانس شنیدی؟

مریم سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:03 ق.ظ

خب با خوشبختی تکه تکه شد
دلش خواست
مگه چیه؟

اصلا خوشبختی رو ندید که بخوا بعدشو بره

جلسه رسمیست سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ http://jalase-rasmist.blogsky.com

لاک پشت ها هم پرواز می کنند...
از جملات انتهاییش خوشم اومد.بیهودگی شون به طرز مضحکی تو چشم می خورد.موفق باشی

این نوشته رو یه جایی خونده بودم نمیدونم مال کیه

آفساید سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:31 ب.ظ http://lo7e.persianblog.ir/

آخه این لاک پشتهای بدبخت به خاطر سرعت کمشون خیلی کم پیش می آید یه لاک پشت دیگه ببینن! فکر کنم اولین کیسی که مشاهده کنن ممکنه آخرین کیس باشه! پس اصلا جایز نیست که ناز کنن یا بخوان در امر خیر فس فس کنن!
منظورم اینه که بنده خدا حق داشته!

امان از کیس

نون جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ق.ظ

یادش بخییر. یک زمانی این داستان که تو کتاب فارسیمون بود عند عبرت گرفتن و به فکر فرو رفتن بود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد