پرشواز

هر آدمی یه کتابه

پرشواز

هر آدمی یه کتابه

سالهای دگر

سالهای دگر که آیند نوه ام می پرسد پدر بزرگ از خاطرات جوانی چه در همیان داری تا نثار کنی مر مستقبلان را.قطعا نظری از کبر بر وی اندازم و از فیس-بوک گویم که چگونه آن را ست آپ همی نمودم  و چه ویرچوال دوستانی داشتم در ماسبق و از سریال های تلوزیونی  گویم که چه پولها پای دی وی دی آنها خرج نمودم و کالکشن کردمی ٬از تجربیاتم در زمینه تنظیم-دیش گویم و از وبلاگ نویسیم گویم و در نهایت گوید یعنی ۱۵ سال جوانی را اینگونه تبخیر کردی پس الباقی چه شد و گویم هزاران نفر بودیم فرزند در زندان دیجیتال اسیر کردندمان و به خوابی مجازی رفتیم بقیه آن سالها اندر حیرت مستقرق بودیم که چگونه در زندان بی دیوار بودیم و نوه ام نیز در وسط سخنانم بلند شده و میرود تا به موهای آفتاب نخورده اش دستی بکشد.به در و دیوار حتما خیره خواهم شد و سپس : یادم آید قصه اهل صبا   کز دم احمق صباشان شد وبا.

نظرات 9 + ارسال نظر
کتی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ

بازم بابا بزرگ پیشترفته ای بودی

:-)

کتی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ

بازم به نوبه خودت بابا بزرگ دیجیتالی بودی

عزم

زن ایرانی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ب.ظ http://boqz40.blogfa.com/

یکم تکاندهنده بود...
اما مسلما پدران ما موارد بیشتری برای نازیدن نداشتن...
چون الان سرعت زندگی خیلی بیشتر شده...و همه ی ما بیرون این فضا هم مواردی برای نازیدن داریم..
حالا که خوب فکر میکنم میبینم ما...ماها که توی این دنیای ظاهرن مجازی محبوس هستیم در واقع دلیلش اینه که بیرونه اینجا نمیتونیم مثه بشینیم باهم حرف بزنیم...
خب ظاهرن من به همه چی یه جورایی زیادی خوش بینم!

همه هستیم

کیمیا دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ق.ظ

Great
Likeeeeeee

:-)

مسافر دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ب.ظ http://doncorleone.blogsky.com

آینده رو خیلی خوب مجسم کردی
ایول

ممنونم

کوریون دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ http://www.chorion.blogsky.com/

بزن تو دهنش، بگو تودهنی خوردیم همه عمر ..

کار قشنگی نیس

مریم سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ

خوبه اگه نوه ادم معتقد باشه که داره بهتر از ما زندگی میکنه

هست

نهفتـــ سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ http://www.nahofte.blogfa.com

سال ها دگر قصه ای از زورق دل هایی می گویی که از چاک چاک دلت زادیده شدند ...

نفرین به این چاکها

مرضیه پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:09 ب.ظ http://www.bglife.blogsky.com

به مسئله خوبی پرداختی .... و چقدر هم خوب نوشتیش.
مستقرق بودیم که چگونه در زندان بی دیوار بودیم اینو خیلی دوست داشتم

خواهش میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد